*مدتی ست زندانی خویشم*
*هرروز به بهانه ای شکنجه میکنم خود را....*
*شبها خود را بر میز محاکمه مینشانم و حکم به قصاص خویش میدهم*
*باخاطراتی غبار گرفته*
*درشبی سرد وظلمانی...*
*صورتم سرخ به ضرب سیلی*
*دستانم بسته به زنجیر انتقام...*
*نگرانم از فرداهای مبهم و خسته و خشمگین و رنجور از گذشته ام....*
*به گوشه ای میروم وباچشمانی مضطرب و مملو از ترس*